به خاطر تبلیغات بی امانی که قبل از نمایش آواتار به راه افتاد، مثل تایتانیک، خیلیها بعید نمیدانستند فیلم انتظارشان را برآورده نسازد و در حدی نباشد که توقع میرود. ولی کامرون با فیلم حیرت انگیزی که عرضه کرد تمامی شکاکان را به سکوت واداشت. سرانجام کسی در هالیوود پیدا شده بود که ۲۵۰ (یا به قولی ۳۰۰) میلیون دلار بودجه را درست و عاقلانه به کار زند. آواتار صرفا یک فیلم سرگرم کننده نیست؛ یک نقطه عطف تکنیکی است.
خیلی آشکار پیام ضدجنگ و طرفداری از محیط زیستاش را به مخاطب انتقال میدهد. از آن فیلمهایی است که روی پیشانیاش نوشته شده که به یک فیلم کالت» تبدیل میشود و طرفدارن پروپاقرص خودش را پیدا میکند. آن چنان روی تصاویرش کار شده که باید چند بار تماشایش کرد تا به جزئیات فرح بخش تصویرگریاش پی برد. مانند سالار حلقههای یک زبان خاص آفریده؛ ستارههای جدیدی به عالم سینما معرفی کرده و در کل، یک واقعه سینمایی است؛ از آن وقایعی که باید در جریانش باشید تا موقع دیدار دوستان و در مهمانی ها، از غافله بحث و صحبتها دربارهاش عقب نمانید.
بهترین فیلم و بهترین کارگردان: جیمز کامرون بهترین طراحی صحنه و دکور، بهترین فیلمبرداری، بهترین صداگذاری، بهترین تدوین صدا، بهترین موسیقی متن، بهترین تدوین، بهترین جلوههای تصویری
جیمز کامرون(James Cameron) » کارگردان مشهور سینمای هالیوود که در پروندۀ کاری اش آثاری همچون تایتانیک، ترمیناتور 2 و بیگانه ها به چشم می خورند، ابتدا قصد داشت بلافاصله پس از تایتانیک، فیلم آواتار» را بسازد اما چون در آن زمان، تکنولوژی به اندازه ای پیشرفت نکرده بود که او بتواند دنیای خیالی مورد نظرش را به تصویر بکشد، 12سال صبر کرد تا بالأخره این امکان برایش مهیا گردید. اینچنین بود که آواتار موفق شد با فروش حدوداً 2 میلیارد دلاری، نام خودش را به عنوان پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما به ثبت برساند.
قصۀ آواتار در سال 2154 میلادی (143 سال آینده) می گذرد. زمانی که منابع ثروت زمین به پایان رسیده و یک گروه آمریکایی به ریاست پارکر سلفریج، در جست و جوی سنگ های گرانقیمت و ارزشمندی به نام اونابتانیوم» (unobtainium) که انرژی فراوانی از آن ها استخراج می شود، پا به سیارۀ پاندورا» می گذارند. منبع این سنگ ها زیر درخت بسیار بزرگی است که دقیقاً بر روی محل زندگی قبیله ای از ناوی» ها (بومیان پاندورا) قرار دارد. ناوی ها موجودات نیمه انسان/نیمه حیوانی هستند با سه متر قد، که پوستی آبی رنگ با خطوط سفید دارند و نقاط برّاقی بر روی پوستشان به چشم می خورد. درخت بزرگ از نظر ناوی ها بسیار مقدس است و جلوه ای از خدایشان (ایوا) محسوب می گردد. پارکر و سرهنگ کواریچ (فرماندۀ نیروهای نظامی آمریکایی که مرد بسیار خشنی است) قصد تخریب درخت مقدس را دارند اما دکتر آگوستین (مسئول بخش علمی پروژه) می خواهد به وسیلۀ مذاکره با ناوی ها، قضیه را به صورت مسالمت آمیز حل و فصل کند و آن ها را راضی نماید تا مکان زندگی شان را تغییر دهند.
به همین منظور، از طریق پیوند DNA انسان و ناوی، قالب هایی به نام آواتار» طراحی شده که از لحاظ شکل ظاهری کاملاً مانند ناوی ها هستند اما روح یک انسان در آن ها حلول کرده و کنترلشان را به دست می گیرد. به این شکل که آن انسان در دستگاه مخصوصی قرار می گیرد و انتقال روح به جسم آوتاری صورت می پذیرد. به این ترتیب انسان ها می توانند با ظاهری همانند ناوی ها در جمع آن ها نفوذ کنند. یکی از این کنترل کننده ها، فردی به نام جیک سالی (Jake Sully) است که قبلاً تفنگدار نیروی دریایی ارتش آمریکا بوده و از ناحیۀ هر دو پا فلج می باشد.
شکل آواتارهای جیک سالی، حالا دیگر پس از مدتی زندگی در پاندورا، با طبیعت و موجودات آنجا اخت شده و به کمک نیتیری، با آداب و رسوم آنجا نیز آشنا میشود. یکی از رسوم، تصاحب حیوانی است اژدها مانند به نام بنشی، که حکم اسبهای وحشی سیاره پاندورا را دارند (با این تفاوت که پرواز میکنند) و هر یک از افراد قبیله ناوی باید خودش یکی از آن را یافته و رام کرده، و از آن خود نماید. منظری را تصور کنید شبیه به تابلوهای سوررئالیستی سالوادر دالی؛ کوهها و صخرهها و جنگلهای عظیمی که مثل مجمع الجزایری در دل اقیانوس، در هوا پراکنده و آویزان اند.
در روز موعود، جیک و نیتیری همراه با تعدادی از جوانهای قبیله، مثل تارزان، ریشههای درختان عظیم را در هوا قاپ میزنند و با تاب خوردن، خود را به یکی از آن کوههای شناور میرسانند که بر قلهاش تعدادی از آن اژدهاهای وحشی، به چرا و استراحت مشغول اند. جیک از نیتیری میپرسد که چگونه اژدهای خودش را شناسایی کند و پاسخ میشنود که خودش به تو حمله میکند.» جیک سرانجام اژدهای خود را مییابد و مثل اسبی وحشی شروع به رام کردنش مینماید. اژدها چند باری او را به زمین میزند ولی جیک، دلسرد نشده و به تلاشاش ادامه میدهد تا این که بالاخره بر رکاباش مینشیند. در این لحظه است که فریاد نیتیری را میشنود که فریاد میزند: حالا، اتصال!» جیک بلافاصله، موی بافته خود را در رشتهای از یال بنشی فرو میبرد و اتصال و پیوند ایجاد میشود و بنشی و جیک سوار بر آن، در چشم به هم زدنی به پرواز در میآیند.
آواتار، مخاطبین را به آینده میبرد، زمانی که انسانها باید برای تأمین منابع مورد نیاز خود به سیارهای دیگر به نام پاندورا بروند. پاندورا، خانه موجوداتی آبیرنگ است که دور یک درخت مقدس زندگی میکنند. آواتارها، موجوداتی نیمه انسان، نیمه حیوان هستند که طبق عقاید کابالا، نمایانگر اجداد انسان هستند. یکی از مهمترین ویژگیهای آواتارها، وابستگی آنها به طبیعت و این است که طبیعت را الهامبخش خود میدانند.
سال ۲۱۵۴ میلادی است. داستان در یکی از چندین ماه سیارهای در سامانه ستارهای آلفا قنطورس به نام پندورا (به انگلیسی: Pandora) اتفاق میافتد. انسانها تحت شرکتی به نام آردیاِی مشغول خارج کردن سنگی با ارزش و ف مانند از دل این سیاره هستند. پندورا حاوی گوناگونی شگفتانگیزی از زندگی فرازمینی است، و جوی غیرقابل استنشاق برای انسانها دارد، همچنین محیطی در تضاد با طبیعتی که مانند آن در روی زمین وجود دارد. نام سیاره از این جهت اشاره به وضع مصیبتبار آن (از دید انسان) دارد (که به اسطورهشناسی پاندورا بازمیگردد).
از میان جانداران بومی این سیاره موجوداتی شبیه به انسان هستند که ناوی نامیده میشوند. ناویها دارای سطح بسیار پایینتری از پیشرفت فنی در مقایسه با انسانها هستند و نیمه وحشی و بدوی به نظر میآیند، اما دارای فرهنگی بسیار غنی و کلنگر هستند که آنها را با مکان زندگیشان در حال تعادل قرار میدهد.
پندورا دارای سیستم حیات وحش نامتعارفی است، بطوریکه سیاره و تمام موجوداتش دارای یک شبکه عصبی مشترک بوده و با هم در ارتباطند (که یادآور مفهوم گایا در اسطورهشناسی و جنبشهای محیط زیستی است). ناویها از طریق نقاط اتصالی نورونی (به انگلیسی: neural interface) در انتهای گیسوان موهای خود، از نظر خودآگاهی با اسبهای خود متصل میشوند، و درختان جنگل از طریق ریشههای خود اتصال عصبی با یکدیگر دارند. خلاصه اینکه محیط پاندورا محیطی است که دانشمندان بشری در فیلم را سخت تحت تأثیر قرار داده، و محیط منحصربهفرد این دنیا، مرزهای بین علم و عرفان را درهم مینوردد.
منابع طبیعی که بشر در این سیاره بدنبال آن است آنابتانیوم (به انگلیسی: unobtainium) (به معنی عنصر نایاب) نام دارد. این ماده نوعی سنگ کانی مرموزی است که دارای خواص میدانی عجیبی است، بطوریکه باعث ظهور آثار پادگرانشی و اختلال میدانها الکترومغناطیسی میشود.
آواتار با فروش ۲٬۷۸۹٬۹۶۸٬۳۰۱ دلار توانست پس از گذشتن از مرز یک میلیارد فیلمهای شوالیه تاریکی، ان دریایی کارائیب: صندوقچه مرد مرده، ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه و تایتانیک را پشت سر بگذارد و پرفروشترین فیلم تاریخ سینما لقب بگیرد. آواتار، تایتانیک، جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد، انتقامجویان: جنگ ابدیت و انتقامجویان: پایان بازی تنها فیلمهایی هستند که فروشی بیش از ۲ میلیارد دلار داشتهاند. در حال حاضر ، انتقام جویان : پایان بازی با فروش بیش از دو میلیارد و هشتصد میلیون توانسته رکورد آواتار را که زمانی پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما بود، بزند و این رکورد را ازآن خود کند.
جیمز کامرون در این فیلم از گنجاندن اشارههای ی هیچ ابایی از خود نشان ندادهاست. محور فیلم حول موضوع دستیابی به منابع طبیعی بسیار با ارزشی میچرخد بنام آنابتانیوم» (به انگلیسی: unobtainium) که نمادیست از حرص و طمع بشری» که نژاد انسانی را برای تصرف آن منابع وادار به جنگ با موجودات بومی سیاره پندورا کرده.
سرهنگ کواریچ، فرمانده عملیات نظامی در فیلم (به بازیگری استیون لانگ)، بومیان ناوی را (که شباهت واضحی با سرخپوستان آمریکایی دارند) را متوحش مینامد، و استفاده وی از واژگانی همچون شوک و بهت» (به انگلیسی: shock and awe)، مبارزه با تروریسم»، و حمله پیشگیرانه» (به انگلیسی: primitive strike) یادآور وقایع جنگهای آمریکا در کشورهای خاورمیانه است. فیلم همچنین در رساندن پیغامی در دفاع از محافظت از محیط زیست کاملاً رسا است.
پایان ماجرای فیلم اشاره به این دارد که همواره قدرت طبیعت بر انسانها غالب میشود و طبق معمول انسانها در جنگ با طبعیت شکست خواهند خورد. ضمناً آخر فیلم نشان میدهد که انسانها به دنیای فانی خود باز میگردند که نشان دهندهٔ این موضوع است که بشر همواره با استفاده بیش از حدّ منابع انرژی موجود در طبیعت و تخریب آن، کرهٔ زمین را به نابودی خواهند کشاند و آنوقت کرهٔ زمین دیگر جوابگوی نیازهای بشری نخواهد بود. و به همین دلیل باید یک زیستکرهٔ طبیعی دیگر همانند کرهٔ زمین را برای ادامهٔ بقای نسل بشر، جایگزین کرد تا از انقراض نسل بشر جلوگیری شود.
حتی پیشنمایش آواتار» نیز رکورد شکست. در روز اول نوامبر سال 2009، بازی فوتبال مهمی در ورزشگاهی در تگزاس در حال انجام بود. در صفحه نمایش این ورزشگاه، پیشنمایش فیلم پخش شد، که با توجه به جمعیت زیاد تماشاگران حاضر و میلیونها بیننده در سراسر کشور، این پیشنمایش رکورد پربینندهترین پیشنمایش فیلم در تاریخ را شکست.
در سینماهای کره نسخه ۴ بعدی آواتار» نمایش داده شد. به دلیل استقبال زیاد از این فیلم در کشور کره، در سال ۲۰۱۰، نسخه چهاربعدی این فیلم در برخی از سینماهای کره اکران شد. صندلیهای متحرک، بوهای مختلف، پاشیدن آب و انداختن نور لیزر از ویژگیهای اضافه شده به این فیلم بود.
پل فرومر Paul Frommer زبان مخصوص ناویها را اختراع کرد جیمز کامرون از پروفسور زبانشناسی، پل فرومر برای اختراع زبان خاص ناویها برای فیلمش کمک گرفت. دقیقا مانند کاری که های والرین High Valyrian برای بازی تاجوتخت» و دیوید جی. پیترسون David J. Peterson برای ابداع زبان کلینگتون Klington برای فیلمهای پیشتازان فضا» Star Trek، کرده بود.
یکی از نکات مهم داستان، معلول بودن شخصیت سم ورثینگتون در فیلم بود. برای نمایش درست پاهای این شخصیت، مدلی دقیق از پاهای فردی معلول ساخته شد تا از آن در صحنههایی که ورثینگتون انسان است، استفاده شود. این مطلب از نوشته الکساندرا آگوست Alexandra August در سایت Screenrant گرفته شده است.
هنوز ۲۰ دقیقه از فیلم نگذشته بود که جواب را پیدا کردم: آواتار» فیلم خوبی نیست. چرا، فیلم از لحاظ فناوری و تصاویر بصری یک بمب اتمی تمامعیار است. کاملا درک میکنم هفت سال پیش چرا مردم از دیدن این تصاویر مغزشان ترکیده بود و قبول دارم که فیلم در زمینهی دستاوردهای فنی نمرهی کامل را میگیرد و قابلستایش است. آواتار» از لحاظ فنی چنان فیلم انقلابی، دگرگونکننده، دیوانهوار و خفنی است که خواندن دربارهی کار طاقتفرسایی که کامرون برای دستیابی به فناوریهای این فیلم انجام داده است دود از سرتان بلند میکند. اما مشکل این است که دستاوردهای فنی، یک فیلم را به یک سینمای خوب تبدیل نمیکنند. البته که ساخت فیلمهایی مثل ارباب حلقهها» یا جنگ ستارگان» بدون دستاوردهای فنی غیرممکن بودهاند، اما هر دوی این فیلمها کاراکترها و دنیاهای خلاقانه، غنی و شگفتانگیزی دارند و البته که من آواتار» را در قالب سهبعدی که کامرون باور دارد فیلمش باید به این شکل دیده شود ندیدهام، اما همزمان باور دارم حتی با وجود تماشای نسخهی سهبعدی فیلم نظر منفیام دربارهاش تغییر نمیکند.
چون آواتار» چیزهایی که من از یک فیلم خوب میخواهم را ندارد. اولین عناصری که در رابطه با یک فیلم برای من مهم هستند، کارگردانی، داستان، بازیگران، فیلمبرداری و از همه مهمتر، شخصیتها هستند. بزرگترین چیزی که یک فیلم را به اثری بهیادماندنی و نزدیک به مخاطب تبدیل میکند، پروسهی شخصیتپردازی کاراکترهاست. اگر تماشاگر هیچ اهمیتی به آدمهای داخل فیلم ندهد، فلان فیلم هرچهقدر هم زیبا باشد، نمیتواند مخاطب را درگیر کند. این دقیقا اتفاقی است که در رابطه با آواتار» افتاده است. این فیلم شاید جزو سهتا از خفنترین دستاوردهای سینمایی بشر در زمینهی فنی قرار بگیرد، اما این رکوردشکنیها وقتی به فیلم خوبی منجر نشدهاند به چه دردی میخورند؟ در نتیجه باید بگویم شاید آواتار» اسپیشیال افکت»محورترین فیلم تاریخ سینما باشد. در چند سال اخیر حداقل ماهی یکی-دوتا فیلم بیمغز که به جلوههای ویژوالشان مینازند روی پردهی سینما میروند که به جز یک سری سکانسهای انفجاری و کامپیوتری چیز خاص بیشتری برای عرضه ندارند. فیلمهایی که کاراکترهایشان چیزی بیشتر از آدمکهایی گرفتار در میان شعلههای عظیم آتش نیستند و اکشنهایشان هم ملغمهای از نبردهای بیخلاقیت و بیهیجان هستند. اینجور فیلمها اما دیگر سروصدای زیادی به پا نمیکنند. چون دیگر چنین کاری منحصربهفرد نیست. زمانی که کامرون آواتار» را اکران کرد، نه تنها دستاوردهای فنی فیلم تازه و دستنخورده بودند، بلکه بلاکباسترهای CGIمحور هم هالیوود را کاملا قبضه نکرده بودند. پس وقتی آواتار» روی پردهی سینماها رفت، دهان خیلیها را از تعجب باز کرد. اما حقیقت این است که آواتار» نه در سال ۲۰۰۹ فیلم خوبی بود و نه در سال ۲۰۱۷ و نه ۲۰ سال آینده.
درباره این سایت